رسم عاشقی
امروز صبح داشتم می رفتم کلاس،اتفاقا" خیلی هم عجله داشتم و دیرم شده بود،خیابون رو که رد کردم چشمم به جمال یکی از اساتید محترم دانشگاه روشن شد!از اون استاد باحال ها بودااااا،خوش تیپ تر شده بود و جوون تر!!!!فکر کنم بعد از سالها به نون و نوای عاشقی رسیده بود و از دنیای تجرد خداحافظی کرده بود که اینقدر آب و هوا بهش ساخته بود!
سلامش کردم،خیلی خوش برخورد مثل چند باری که دیدمش جواب داد و گفت چه کار می کنی و چه خبرا و .....
خدایا بابت همه چیـــــــــــــز شکر!
فکر می کنم بالاخره جا افتاد!!!!!!!!بالاخره تونستم جا بندازم که همه چی آرومه و من همیشه زنده ام با خاطراتم!!
یکی از زیباترین متنهایی هست که تا حالا خوندم!
زلیخا مغرور قصه اش بود ،
زلیخا به همنشینی نامش با یوسف می نازید .
زلیخا بر بلندی قصه رفت و گفت :
رونق این قصه همه از من است ،
این قصه بوی زلیخا می دهد .
با آرزوی قبولی طاعات و توفیق هدایت در این ماه عزیز و مبارک
خدا رو شکر روزها و شب های این ماه به آرومی سپری میشه و منم فقط دست به دعا برای طلب بخشش و برآورده شدن حاجات.
هنوز به هفته نرسیده یکمی روزه برده منو!!امروز ضعف داشتم بعد از کلاس اومدم خونه!
فقط یه چیزی از دیشب حسابی حالم رو گرفته!
Design By : Pars Skin |