سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم عاشقی

 چقدر عجیب و چقدر جالبه که دلم باهام رو رواسته!

از همون روزی که گفتم دلتنگم همش تو خیابون دنبال چهره آشنایی می گشتم که یکمی آرومم کنه،خیلی زجر دهنده ست که الکی دنبال کسی بگردی و بعد هم پیداش نکنی اما........

وقتی دو شب پیش نسرین بهم گفت که اومده فهمیدم بیخود نبوده که چشمام دنبالش می گشته،مثل همیشه به همین اندازه صبر دارم و وقتی به قول معروف کوپنم تموم میشه دیگه بی اختیار میشم!!

دقیقا امروز 10 هفته از دیدار قبلیمون می گذره،خودش می دونه همین قدر که می گذشت دیگه اروم و قرار نداشتم و نق نقو می شدم اما خوب الان قضیه فرق داره.......

نه من متوجه شدم کی می خواد بیاد و نق زدم براش و فقط ریختم تو خودم،اما فهمیدم هنوز هم همون حس قبلی رو دارم.

خیلی دوست دارم ببینمش اما خوب نباید گله و یا توقعی داشته باشم چون مثل همیشه به نفع من عمل میشه!

نسرین هم رفته یه مسافرت کوتاه و نیستش که برنامه رو ردیف کنه(البته اگر کسب اجازه میکرد از طرف عوامل دست اندرکار!)

امروز اصلا حال خوبی ندارم و موندم تو خونه،به چند دلیل:

کار داشتم و منتظر زنگ یه نفر بودم و باید باهاش می رفتم واسه یه کار اداری اما زنگ نزد!

بابای یکی از بچه های انجمن حال خوبی نداره و منم خیلی نگرانشم،خیلی غصه می خوره دوستم که مثل یه خواهر دوستش دارم.امیدوارم که خدا همه بیماران رو شفا بده.

و یه دلیل دیگه هم بازگشایی مدارس هست!!خیلی برام عجیبه که حس حسادت دارم!!غبطه می خورم به اونایی که در حال تحصیلن،هر چند اصلا دلم نمی خواد به عقب برگردم و دوباره دوره کنم گذشته ها رو اما دلتنگ همه اون روزای خوب هستم.

چهارمین دلیل هم که مثل یه طومار اون بالا توضیح دادم !!

البته اون دلایل رو کردم بهانه و امروز کلا سکوت اختیار کردم!به قول خواهرم که میگه بدجوری امروز گیج میزنم!!!

دیگه حوصله نوشتن ندارم،می خوام برم بخوابم!

((فقط دعا کنید واسه اون بیماری که گفتم))


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/1ساعت 2:5 عصر توسط Ghazal نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin