رسم عاشقی
این روزا سعی می کنم شدیدا" خودم رو سرگرم کنم!!یه تخلیه احساسی و روحی اساسی..........
اینجوری خلاء روحیم رو کمتر لمس می کنم........
البته به حدی دارم این لطف رو در حق خودم می کنم که تقریبا" فشار زیادی رو تحمل می کنم اما با این حساب
راضیم،خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که توانش رو دارم!
چند روزه فقط در تدارک دیدار دوستام هستم،از جمعه تا امروز فقط اس ام اس و زنگ و قول و قرار!!
دوشنبه رو که اختصاص دادم به دیدن دوستان دوره دبیرستانم،باز هم همون گروه 5 نفره و کلی شور و شیطنت گذشته ها!به علاوه یک عدد کودک ناز و مامانی!!
(الهـــــــــی چقدر خوشمزه بود و چقدر هم به من علاقه پیدا کرده بود جوری که نذاشت مامانش شیشه شیر رو بگیره و اومد کنار من رو مبل خوابید و خورد!!!)
خونه یکی از بچه ها جمع شدیم و چهار پنج ساعتی رو فارغ از دنیا بودیم!همه دوستام ازدواج کردن جز من!
اونجا از مجلس گرمی من شوکه شده بودن!همشون متفق القول می گفتن بسه دیگه دل درد شدیم از بس خندیدیم،یکی از دوستام گفت:همینه دیگه... ازدواج نکردی که اینجوری خوشی!!!
جوابش رو دادم که آره شنیدی می گن مجردی و خوشی؟!
اما تو دلم گفتم:
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من............
ولی الحق و الانصاف که خیلی خوش گذشت بهم،خیلی وقت بود اینجوری قهقهه نزده بودم با بچه ها.....
امروز هم که دومین جلسه دیدار(!) من بود البته این بار با دو مسافر ماه و مهربون که از بچه های انجمن بودن و اومده بودن شهر ما!!
امروز از صبح تا عصر با هم بودیم و با هم ساعات خیلی خیلی خوبی رو گذروندیم،امروز هم پر از شادی بود و وقتی برگشتم دیگه نای حرف زدن نداشتم!الان هم کلی خوابم میاد اما نمی دونم چرا شوق نوشتن داشتم و مطمئنم خوابم نمی رفت!!
الان چیزی که داره منو اذیت می کنه مشکل شکوفه هست!!
نمی دونم چطور می تونم کمکش کنم اما شدیدا" ذهنم درگیر شده و امیدوارم بتونم قدمی بردارم براش.
نسرین تماس گرفت و با هم بعد از چند روز صحبت کردیم،به نظر میرسید روحیه اش بهتر از قبل هست و اتفاقات این چند روز رو برام گفت،خدا رو شکر تحول خوبی تو زندگیش ایجاد شده که باید اون رو به فال نیک گرفت......
اما با این حساب آرزو می کنم مشکلش حل شه.
شدیدا" تو این ماه تصمیم(و فقط تصمیم!!) گرفتم که درس خوندن رو شروع کنم،نمی دونم چه حسیه که نمی ذاره راحت زندگی کنم و احساس می کنم اگه نخونم کمبود دارم!!!
اینقدر شوق داشتم که تماس گرفتم برای ثبت نام آزمون و خرید بسته های آموزشی ببینم جریان چیه!!
خانوادم تقریبا" موافق نیستن واسه ادامه تحصیل چون شهر خودمون نیست!اما من که کار بدی نمی خوام انجام بدم و شک ندارم نظرشون با قبول شدن من (انشالله) برمی گرده.....
اما من خیلی بهش نیاز دارم و امیدوارم که امسال برخلاف پارسال بدون اتفاقات غیرمنتظره باشه و ذهنم درگیر مسائل بیخود نشه.....
به خواهرم گفتم که قصد دارم و تصمیم به این کار گرفتم ،اون خیلی تشویقم کرد و گفت همه جوره پایه هست تا من قبول شم و قول داد نذاره اسم خواستگار بیاد مگر در صورت ضرورت!!!!!!!!
از وقتی که کاملا" همه چیز رو سپردم دست خدا و زمان،سه تا از خواستگاری هام کنسل شده خود به خود!!!!
خیلی احساس آرامش می کنم و مطمئنم دست خدا در کار هست و اینجوری خیـــــــــلی راحت تر زندگی می کنم!و امیدوارم تقدیرم به خوبی رقم خورده باشه.......
این چند روز باید تمام حواسم رو جمع کنم هر چند فکر می کنم احتمالا" از هفته آینده کار من دو برابر میشه و وقت برای درس خوندنم خیلی کم میشه اما با این حساب باز هم سعی می کنم برنامه ریزی کنم و تا جایی که امکان داره سریعتر شروع کنم.....
نمره زبانمو هم گرفتم و خدا رو شکر این دفعه هم خوب شده بودم،هر چند نمره ام از بقیه ترم ها کمتر شده بود اما تفاوتش فقط یک نمره بود!
دیگه کمرم به حدی داره درد می کنه که مجبورم برم لالا کنم!
شب بر همگی خوش
Design By : Pars Skin |