رسم عاشقی
بالاخره نسرین هم رفت!!!
کجا؟!
خونه بخت......!
امروز بهم زنگ زد و گفت که دیشب مراسم خواستگاریش بوده،و به همین خاطر این چند روز درگیر بوده و نتونسته تماس بگیره(البته فکر می کنم در اثر الهامات قلبی یه دفعه منو یادش اومده!!!!)
خیلی خوشحال شدم که تونستن خیلی زودتر از اونی که گفته بود و به هم قول داده بودن به هم برسن،انشالله که خوشبخت بشه.......
منو دلداری داد و گفت سختی های منو که یادت نرفته،اما حالا ببین خدا رو شکر همه چیز تموم شد....
شاید در ظاهر اینجوری باشه اما من خیلی خوب میشناسمش،متاسفانه جزو اون دسته افرادی هست که خیلی نمی شه رو حرفش حساب کرد!!می دونم معنی تک تک حرفهاش رو و می دونم چقدر سریع با محیط رنگ عوض می کنه،یعنی در هر شرایطی یه حرفی میزنه!!!و اخلاقش رو خوب میشناسم،واسه همین اصلا" نمیتونم و نمی شه خودم رو باهاش مقایسه کنم،تفکرات ما یه مقداری از هم دوره.....
اینا مهم نیست،مهم اینه که یکی از بهترین دوستام می خواد ازدواج کنه و من از این بابت خیلی خوشحالم...........
انشاالله همه اونهای که قصد ازدواج دارن و نیتشون خیره به آرزوهای خوبشون برسن......
Design By : Pars Skin |