رسم عاشقی
دو روزه دارم سعی می کنم کمتر فکر کنم،البته فقط دارم سعی می کنم!از پریروز که بهم گفت شاید حرفش با بقیه فرقی داشته باشه دارم خودم رو مجبور می کنم که واسه حرفش فرقی قایل شم!!مجبور کردن نه اینکه از روی ناچاری منظورم سعی بیشتر هست.
واسه همین این یکی دو روزه یه کمی بهتر و آروم تر بودم خدا رو شکر....
دیروز نشستم دوباره چت هامون رو یه نگاهی انداختم،غیر از کل کل کردن ها و اذیت هامون بقیه اش خیلی خوشایند نبود،نمی دونم این چه صیغه ای بود که هر وقت با هم چت می کردیم آخرش دلخوری پیش می اومد!حتی اگه این حرفها رو با تلفن به هم می گفتیم اصلا" ناراحت نمی شدیم ولی تو چت نه!!البته این مشخص و واضحه دلیلش،چون توی چت احساسات واقعی ادمها مشخص نیست و فقط کلمات و شاید اسمایل هایی که می ذاریم مقصود رو برسونه،به هر حال چیز خاصی نبود....(البته در آخر آرزوی داشتن یه لحظه از همین دلخوری ها رو داشتم!!)
بعد داشتم توی انجمن دنبال یه سری مطالب می گشتم که برخوردم به تاپیک تولد من!!آخ که چقدر خوشمزه بود!از گل رز و مریمی که واسم گذاشته بود و حرفهایی که به طرفداری از من زده بود و در قبالش تعریف های من، منو برد تو خاطره های قشنگمون،نتیجه گرفتم که چقدر لحظه های شاد کوتاه هستند و شاید فراموش شدنی!!اما لحظه های غم انگیز هم کند می گذره و هم مثل خوره به جون ادم می افته،شایدم واسه اینه که آدمها قدر ناشناس هستند!
امروز وقتی داشتم می رفتم کلاس زبان،نسرین بعد از سه هفته دقیق (از همون روزی که با هم برگشتیم از مسافرت!)برام اس ام اس داد!!من زنگ زده بودم خونشون اما نبود،گوشیش هم که خدا رو شکر قطع شده!بهم گفته بود تو خدای نامردی هستی بهم زنگ نمی زنی و من زنگ زدم گوشی رو برنداشتید!!!از اوضاع و احوال پرسیده بود و گفت حتما" حتما" هر جور شده امروز عصر بهت زنگ می زنم! و منم فقط یه اس ام اس جوابش رو دادم و گفتم بد نیستم و اوضاع هم می گذره اما به سختی!! و الان هم که از هر چی عصر و شب بوده گذشته و خبری ازش نشده!!!
من بهش حق می دم خبری نگیره چون حسابی سرگرمه و تلاش می کنه بتونه زندگی جدیدی شروع کنه.
بعد هم رفتم کلاس و خدا رو شکر استادمون از بس دیده بود برگه هامون افتضاحه نمره های کوییز رو قبل از مصاحبه نگفت و موکول کرد به هفته آینده و بعد از فاینال!!
مصاحبه هم به نظرم بد نبود،هر چند نمره ها رو اعلام نکرد اما به نظر خودم قبول خواهم شد!اولین سوالی که ازم کرد شاخم در اومد!گفت:
تو ادم پر انرژی و شادی هستی،این شادی رو از کجا آوردی؟یا به عبارتی از کجا نشات می گیره؟!!!!!!!!
خواستم بگم:جاااااااااان؟!!!با من بودین؟؟!!!!!!(خدا رو شکر که هنوز هم تونستم با روحیه ای که در مقابل دیگرون نشون می دم حفظ ظاهر کنم!!)
شاید این همون تعبیر خوابم بود که قرار بود امروز اتفاق بیفته!!شایدم خبر خوش جدیدی در راه باشه که من ازش بی خبرم،شایدم مثل بیشتر خواب هام اصلا" بی تعبیر باشه!!شایدم .....که خدا نکنه اتفاق بیفته بر عکس بشه!!
به هر حال این نیز بگذرد............
اون روزها هر وقت اس ام اسی می دیدم یا جمله قشنگی می شنیدم حتما" اول واسه اون می فرستادم،امروز یه چیز خوشگلی دیدم اما چون نیست که براش بفرستم همین جا بایگانی اش می کنم:
روی جلدای کتابا،روی صفحه های دفتر
همین رو فقط نوشتم،هر کسی به جز خودت پر!...
آخی یادش به خیر ! یه دفعه چند تا (نزدیک به 10 تا)اس ام اس رو با هم فرستادم براش!بهش گفتم:خوشت اومد؟کدمشون رو بیشتر از همه دوست داشتی؟
گفت:آره این نشون میده که خیلی دلت واسم تنگ شده و از همه بیشتر اینو دوست داشتم:
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود...........!!!!
الان به این نتیجه رسیدم که عشق اینقدر ها هم نیرو و توان نداره و اینقدر ها هم ماندگار نیست!!
ولی به این نتیجه رسیدم که سختی های زندگی چقدر ادم رو بزرگ می کنه!خیلی خوبه که دنیای اطرافت رو بیشتر می شناسی،اطرافیانت رو بهتر می شناسی،صداقت ها رو محک می زنی،دوستانت رو بیشتر میشناسی،تجربه کسب می کنی و خیلی چیزای دیگه که حوصله ندارم بگم!!!
تا درودی دیگر..........
پایان=====23:30 چهارشنبه
اومدم بذارم تو بلاگم اما سرعت اینترنت به حدی پایین بود که نتونستم.حتما" حکمتی هست.
الانم می خوام برم سریال *افسانه افسونگر* رو ببینم،عشق بین آریانگ و جوانگ مثال زدنی هست!!من این سریال رو خیلی دوست دارم.....
Design By : Pars Skin |