سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم عاشقی

این روزها خدا رو شکر خوب پیش میره و اگر لطف خدا مثل همیشه شامل حال ما باشه تا روزهای آینده خبرهای خوشی خواهد شد!

خانواده امید تا حدودی راضی به این امر شدند و قرار شده طبق حرفی که زدن تا روزهای آینده همه چیز رو تموم کنن!

من که جز توکل به خدا کار دیگه ای از دستم برنمیاد و همه چیز رو سپردم به خودش که توانایی انجام هر کاری رو داره،دیگه خدا می دونه و ....بازم خدا!

دلشوره خیلی چیزا رو دارم اما خوب سعی می کنم خیلی بهشون فکر نکنم،طبق قولی که امید داده تا 2 هفته دیگه برمیگرده تا ان شاءالله همه چیز درست شه...

دیروز که 18/2/1390 رو گذروندیم،البته با هم!

از صبح با هم بودیم،رفتیم بلیط برگشتش رو گرفتیم،رففتیم باغ....و کلی اونجا عکس گرفتیم و نشستیم،بعد هم رفتیم کتابفروشی و یه کتاب واسه خودم گرفتم و .....بعد هم خداحافظ.

دلم براش تنگ شده و دلم می خواد زودتر برگرده...

به قول خودش میگه چقدر هولی دختر!اما من فقط می خوام از این برزخ نجات پیدا کنیم و بشیم مال هم.....




نوشته شده در دوشنبه 90/2/19ساعت 11:15 عصر توسط Ghazal نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin