رسم عاشقی
*تاسوعا و عاشورای حسینی بر عاشقان ثارالله تسلیت باد*
خیلی خسته ام!تمام تنم کوفته شده از بس این دو روز کار کردم!
امروز و دیروز نذری داشتیم....نمی دونم چطور شده که اومدم پای نت اما می دونم از بس خسته ام خواب به چشمم نمی یاد!!!(کار من همیشه برعکسه!)
دیروز نسرین هم امد خونمون،امسال از هر سال شلوغ تر بود،حدودا" 25 نفری بودیم،عمه و دختر عموها و پسر عمو و....از ساعت 12 اومد خونمون ه امید گرفتن حاجت!بمیرم براش دلش خیلی غم داره،من بهش حق می دم،درکش می کنم اما اون پسر احمق سنگدل خودخواه بیشعور.....
بیچاره از بس کمک کرد فکر کنم امروز تا ظهر خوابیده باشه!البته خودش می خواست،مگر کسی جرات داشت بدون اون قدم از قدم برداره!!مگر اجازه می داد؟!جوری بود که هر کسی می خواست دعا کنه اول اسم اونو می آورد!!
تا 9 شب خونمون بود و بعد هم داداشم رسوندش اما حدودا" 11 رسیده بودن از شدت ترافیک!
دیروز قبل از غروب دلم هوای امید رو کرد!خیلی براش دعا کردم،برای سلامتیش،موفقیتش،خوشبختیش....یک لحظه از ذهنم بیرون نمی رفت،خیلی سعی کردم بر خلاف همیشه دعای مشترک نکنم!!اما.......
براش اس دادم که امروز بدجوری مو دماغم شدی!و برات دعا کردو ...التماس دعا
جواب داد:دل به دل راه داره!الان می خواستم اس بدم و بگم نذرتون قبول و التماس دعا!!!که خودت اس دادی!!
باز هم مثل همیشه تله پاتی و هماهنگی و..........!
و بعد هم گفت:راستی،من فردا شب بلیط دارم و می خوام بیام!
نمی دونم چرا اما بی اختیار لبخندی زدم و اشک شوق تو چشمام نشست!فکر می کنم بعد از این همه خستگی خیلی خبر خوشایندی بود!
رفتم دیدم نسرین پای ظرفشویی مشغول شستن ظرفه!بهش اس ام اسش رو نشون دادم(خوشحالی و بی جنبگی تا این حد؟؟!!!)
وقتی خوند گفت:وای غزل،داداش عزیزم داره میاد(اه اه اه از این ابراز احساساتش!!!)به خدا خیلی براش دعا کردم!
منم زدم تو پهلوش و گففتم:مرض!یواش چه خبرته این همه آدم اینجاست....
(وای وای بگم از سوتی دادنش)
ظهر سر سفره بودیم،عمه و دختر عمه و خانواده خودم....
مامانم داشت بهش می گفت انشاالله که سال دیگه برید خونه خودتون بپزید،.....
یه دفعه نسرین گفت: انشاالله،وای غزل فکر کـــــــــــــــن!سال دیگه تو میای خونه من اونم با امید!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه دفعه من چشمام گرد شد،خودش هم زل زد تو چشمام و هر دو ساکت شدیم!!!
منم بلند گفتم:امید دیگه کیه؟؟؟!!!!
(از اونجایی که امید هم اسم داداشم هست منم اسم اون یکی داداشم رو بردم و گفتم نکنه انتظار داری اونم بیاد!!!!!!!!!!!)
هیچ کس حرفی نزد!اما ضایع شدیم رفت پی کارش!
براش شله زرد برداشتم،روش تزیین کردم با خط خودم!!اما خوشگل ترینش رو برداشتم،انشاالله به سلامتی بیاد ببرمش براش...
Design By : Pars Skin |