رسم عاشقی
هنوز باورش نشده من چقدر ناراحتم و دلخور و چقدر حالم بده...............................
هنوز مطمئن نیست که غزل روحی و جسمی به هم ریخته...
هنوز نمی خواد بفهمه که 4 روزه دارم زجر میکشم...
دیشب نزدیک به 10-12 تا اس ام اس براش دادم که فقط اومد گفت حموم بوده!بهش گفته بودم بلاگم رو بخونه و فقط گفت:چشم!
و همین!
دیشب نزدیک به 2 ساعت گریه می کردم....2 ساعت گریه با هق هق...
سرم داشت می ترکید از درد......
همه حرفهامو بهش زدم بدون اینکه جواب بشنوم....!
حتی بهش گفتم یادش بخیر اون شبایی که من گریه می کردم و تو آرومم می کردی،تو دلداریم میدادی....
و اشک ریختم....
اما دلش از سنگ شده،خودمم بی رمق شدم،امروز وقتی با چشمای ورم کرده رفته بیرون از خودم خجالت کشیدم...
وقتی تو اتوبوس بی اختیار گریه می کردم و اشک تو چشمام جمع میشد به این نتیجه رسیدم که چقدر ضعیفم!
چقدر از خودم متنفرم که نفس کشیدنم رو با کسی می بینم که هیــــــــــــچ تمایلی حتی به شنیدن حرفهام نداره...
خسته ام از همه چیز..
از خودم بیشتر...
امروز ظهر زنگ زد،نمی دونم چرا با حرفهایی که دیشب زده بودم بهش جواب دادم!!
اینقدر راحت صحبت می کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!خودش گفت عامل اصلی ناراحتی هات منم اما عمرا" در جهت رفعش اقدامی کنه!
دیشب حتی به این فکر کردم که دیگه رو زمین نباشم اما دلم واسه تنها کسی که سوخت مامانم بود!
الان هر چی براش اس ام اس می زنم جواب نمیده....
اینقدر حرف دارم اما حوصله نوشتن نه!
قلب رو تصور کن
مثل یه دیوار به همون محکمی
از گچ و روشم رنگ
تو هی حرف میزنی
نه حرفهای قشنگ
هی میخ میکوبی
نه میخ های کوچیک
هی حرف میزنی
حرفهای قشنگ
بتونه میکنی
روشم رنگ
اما فکر کن
هی میخ
هی سوراخ
هی بتونه
هی رنگ
یه روز
دیوارای دل اونقدر ضخیم میشن که دیگه جایی برای کسی که توشه باقی نمیمونه
بهت نمی گن دردت چیه می گن زندگی رو آسون بگیر!!
منظورم همونایی هست که واسه خاطرشون زندگیت به هم میریزه....
می گن بی خیال باش!
بعد از 3 روز که صبر می کنی شاید بتونی درداتو،غصه هاتو،ناراحتی هاتو به کسی که فکر می کنی نزدیکترین فرد بهت هست بگی اونوقت با این جمله مواجه میشی که:
غصه نخور!
.
.
.
.
چقدر دنیای ما خسیسه!
28 فروردین ماه 1389
بدترین روز سال 1389
بعد از 2 سال بدون امیدم و بی نفس ولی با امید به خدا زنده موندنم رو شروع کردم..........
و امروز؛
28 فروردین 1390
یکی از بهترین روزهای سال 1390 در کنار امیدم و همنفسم با امید و توکل به خدا با امید زندگی در کنارش...........
تنها چیزی که می تونم بگم:
خدایا ممنونم ازت
اس ام اس دادم که رفتی دکتر؟
جواب نمیده!
باز اس دادم که خوندی اس رو؟
بعد از کلی وقت میگه آره!!ولی گفتم شاید جواب ندم بهتر باشه!!آخه گفتم تا حالا کسی باهات اینجوری حرف نزده شاید ناراحت شی و بهت بربخوره و مزاحمت نشم بهتر باشه!
من با مامانم تو مطب دکتر بودیم،اومدم یه طبقه پایین تر یعنی طبقه 6 که ساکت بود و کسی مزاحم نبود و زنگ زدم بهش!
بهش میگم حالا یه چی هم بدهکار شدم؟!
اینهمه دیروز حرف زدی بهم چیزی نگفتم عذر خواهی که نمی کنی هیچ حالا می گی مزاحم نمیشی؟!
گفت آره،گفتم دیگه چیزی نگم بهت بر نخوره یه وقت!از این به بعد هم کمتر مزاحمت میشم!!(به طور متوسط این حرف رو 10 بار تکرار کرد!!)
دیگه آخر صحبت هامون بهش گفتم باشه،کشتی منو،ببخشید مزاحمت شدم،من اشتباه کردم که اومدم تو زندگیت،برو به زندگیت برس،همه چیزات هم که آماده ست،برو دنبال زندگیت!!!!...
اینقدر عصبانی بودم که دوست داشتم همونجا با داد و قال و گریه خودم رو تخلیه کنم!
بعد از اینهمه بدبختی هایی که کشیدیم حالا میگه مزاحمت نمیشم!
نمیدونم چی بگم که منت نباشه اما واقعا" یادش رفته که اگر من تا حالا با اینهمه تحقیر و توهین و علافی و معطلی و انتظار کنارش هستم به خاطر خودشه،واسه اینه که دوسش دارم،واسه اینه که براش احترام قایلم،واسه اینه که تحملم رو بردم بالا تا به دستش بیارم...
اما؛
کو کسی که قدر آدم رو بدونه؟!
باشه آقای محترم،هرچند تو این 2-3 ماه سعی کردم حداقل کاری کنم که غرو لند نکنم که کی کارمون درست میشه و سعی کردم اوضاع رو آروم نگهدارم اما خوب مثل اینکه دوست نداری ادامه بدیم ،اصلا" هر کاری دوست داری بکن،دیگه حوصله هیچی رو ندارم،هیــــــــــچــــــــــــی!
Design By : Pars Skin |